روی گردنم مونده رد زنجیر شدم من پیر خدا بعد از اسارت.
در بزم شراب مردم هزار بار از هجوم اون همه ظلم و جسارت.
صدقه دادن اعدا به فرزندان زهرا یه تیکه نون و خرما
حسین سالار زینب
3
توی کوچه ها با دستای بسته مارو بردن با پیرهن های پاره.
سنگ میزدن و جار میزدن مردم شریک باشین که اجرش حد نداره
ماهارو مردم شام زدن با سنگ رو هربام زمین خورد راس بابام
حسین سالار زینب
3
در خاطرم هست داغ علی اصغر که لبهاشو بهم می زد چو ماهی
عصرعاشورا سینش شدش پر شیر رباب اما نداشت فایده الهی
میگفت با قلب مضطر بالای قبر اصغر لالالالایی مادر
بخواب اصغرم لالایی اصغرم لالایی لالایی اصغر
شاعر : رضا تاجیک
- پنج شنبه
- 7
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه