باز هم قرعه ی شادی به دل ما افتاد
به روی برگه ی این نوکری امضا افتاد
آمدی و شده معنا همه ی زیبایی
رونق از سکه ی هر واژه ی زیبا افتاد
عرق شرم ، به پیشانی خورشید نشست
چشم او بر رخ "خوشید وَشت" ، تا افتاد
پایه ی عرش ، به دیوار شما تکیه زد و ...
درِ جنت به روی پاشنه اش جا افتاد
دگر از آب گذشته ست ، شب میلادت ...
دهن عرش ، ز دیدار تو دریا افتاد
همه ی عرش ، کشیدند ، کِل از آمدنت
گُلِ شادی به روی گونه ی عیسی افتاد
چه بگویم ز تو و معجزه هایت ، وقتی ...
چوب دستت به یَد حضرت موسی افتاد
این زمین جای کمی بود برایت ، وقتی ...
ردّ پایت به روی عالم بالا افتاد
آنقدر اوج گرفتی به شب معراجت
بال جبریل ، پی تو به تقلا افتاد
و در آن شب ، وسط عرش ، به "اَوْ اَدْنی ها"
ناگهان چشم تو بر حضرت مولا افتاد
باغ فردوس ، به پیش نظرت شد ظاهر
هر زمان چشم تو بر حضرت زهرا افتاد
سبز شد عشق ، به صحرای کویری دلم
تا که چشمم به گُل گنبد خضری افتاد
هر که یک لحظه ز عشق تو جدا شد ... والله
یا زمین خورد ، زمین خورد ، زمین ، یا افتاد
عیدی ام را بده امروز و نگو باز به من ...
"کار امروز شما باز به فردا افتاد"
رضا قاسمی
- جمعه
- 1
- بهمن
- 1395
- ساعت
- 9:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه