• جمعه 10 فروردین 03


شب ششم قاسم ع -( خورشید تیره با رخ او زرد می شود )

683

 خورشید تیره با رخ او زرد می شود
یک کوه نار پیش رخش سرد می شود

رنگ تمام جنگ جمل دیده های دشت
با گفتن انا بن حسن زرد می شود

پیروز رزم بی شک و تردید قاسم است
وقتی که دشت ماریه پر گرد می شود

تا تیغ را بروی سرش برد عمه گفت:
دارد گل برادر من مرد می شود

در این میان بگوش صدای عمو رسید
ذکر حسین فاطمه برگرد می شود

ناگه در این حماسه ی زیبا و پر خروش
فریاد های فاطمتا می رسد بگوش

سنگ عدو به گوشه ی ابرو گرفت و بعد…
یک نیزه جا به داخل پهلو گرفت و بعد…

باران تیر ها به تن او شدید شد
از تیر لاله های تنش بو گرفت و بعد…

مثل ضریح،جسم مشبَّک مشبَّک است
با سم اسب پیکر او خو گرفت و بعد…

همچون پرنده های شکاری به او رسید
ارباب عشق دست به زانو گرفت و بعد…

قاسم بروی دامن سلطان کربلا
از هرچه جز عموی خودش رو گرفت و بعد…

در لحظه ای به پیش عمو بود و هیچکس
او روی دامن پدر افتاد از نفس

علی مشهوری (مهزیار)

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 6:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران