• شنبه 1 اردیبهشت 03


متن شعر ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا -( ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا )

651
1

ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا
بے تو در عالم امکان که امان نیست مرا

تو که از روزِ ازل گهر و ذاتم بودی
عشقِ توحیدے تو صرفِ زبان نیست مرا

عارف از اصلِ وجودم که وجودم ز تو است
تو همان جانِ منی بی تو‌ که جان نیست مرا

زینتِ ارض و سما چرخش افلاک تویی
تا بگویم همه را تاب و توان نیست مرا

حمد و توحید فقط نیک سزاوارِ تو است
کثرتِ فیضِ دو عالم، به عیان نیست مرا

ای که از مدح و ثنای تو زبانم قاصر
شرح الطاف تو توصیفِ بیان نیست مرا

مطربِ سازِ توأم طایرِ پروازِ توأم
هر کجایم ببری بارِ گران نیست مرا

همه معبودِ منی قبله ی مقصودِ منی
جز سرِ کوے تو چون نام و نشان نیست مرا

شرحِ این گفته همه باورِ پنهانِ من است
ذرّه اے خلوتِ خود شبهه از آن نیست مرا

تا که من یادِ تو را در دل و جانم دارم
چون بهارم که تمنای خزان نیست مرا

ذکرِ لاحول ولا قوة الا بالله
جز ز نیروی رخت تاب و توان نیست مرا!

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 8:47
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران