• پنج شنبه 9 فروردین 03


مقتل حضرت علی اکبر -(علی اکبر پدر را صدا زد:خداحافظ يا ابا عبدالله...)

1435

علی اکبر با آن حالش پدر را صدا زد و گفت:
"عليك مني السلام يا ابا عبدالله...."
"ای اباعبدالله!خداحافظ،اکنون جدّم با ظرفی که در دست دارد مرا از شربتی سیراب نمود که بعد از آن دیگر احساس تشنگی نخواهم کرد، جدم می گوید:برای تو نیز ظرفی از آن شربت نگه داشته است"
امام حسین(ع)خود را بالای سر علی اکبر رساند زانو زد،صورت به صورت او گذاشت و گفت:
"دنیا خراب شود،این ها از خدا نمی ترسند و چه قدر به رسول خدا جسارت کردند که خون تو را ریختند و حرمت رسول خدا را نگاه نداشتند،سخت است برای جدت و پدرت که آنها را صدا بزنی ولی نتوانند جواب تو را بدهند و وقتی از آنها یاری
و کمک بخواهی نتوانند به تو کمک برسانند"
آن گاه امام حسین مقداری از خون پاک او را به دست گرفت و به سوی آسمان پرتاب کرد اما حتی یک قطره نیز از آن خون پایین نیفتاد.
حسین(ع) از جوانان بنی هاشم خواست پیکر علی اکبر را تا خیمه ببرند،جوانان بنی هاشم آمدند و پیکر او را به چادری که شهدای دیگر در آن آرمیده بودند انتقال دادند.
زنان بنی هاشم وقتی دیدند پیکر غرق به خون و پاره پاره علی اکبر را درون پارچه ای به سوی خیمه می آورند با سینه ای سوخته و موهای پریشان و شیون و زاری ای که به گوش ملکوت می رسید به استقبالش شتافتند.
پیش تر از همه عقیله بنی هاشم زینب کبری (س)بود.زینب ضجّه زنان و گریه کنان آمد و خود را روی بدن علی اکبر انداخت،گویا زینب از دنیا رفته بود.
امام حسین(ع) آمد و او را بلند کرد و بسوی خیمه زنان بازگردانید.
ریاض المصائب،ص۳۲۱
مقتل عوالم،ص۹۵
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۱
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۵
کامل الزیارات،ص۲۳۹
مقتل لهوف،ترجمه مجیری،ص۱۱۱
البدایه بن کثیر،ج۸،ص۱۸۵
مقتل مقرم،ص۳۲۲

  • سه شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران