• پنج شنبه 9 فروردین 03


متن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها -(یکی از این روزها وجود مقدس زهرای مرضیه (س) مرا صدا زدند و فرمودند: )

1781

یکی از این روزها وجود مقدس زهرای مرضیه (س) مرا صدا زدند و فرمودند: اسماء! دقایقی من استراحت می کنم، تو هم از اتاق بیرون برو، به تعبیر مرحوم حاج شیخ عباس و دیگران که می فرمایند: حضرت زهرا (س) یک تمهیدی اندیشید که جان دادنش را بچه های کوچک نگاه نکنند.

حسین و حسن (ع) به مسجد رفتند، زینب و ام کلثوم را خانۀ زن های هاشمی فرستاد، امیرالمؤمنین (ع) هم طبق این نقل مسجد بود. 

حضرت تنها با اسماء در خانه بوده است. لذا فرمود: اسماء تو هم بیرون برو، بگذار فاطمه تنها باشد و دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن، اگر جوابت را دادم که هیچ وگر نه، آن وقت برو بچه ها و همسرم را خبر کن.

اسماء می گوید: از اتاق بیرون آمدم جلوی درب اتاق قدم می زدم، دل تو دلم نبود، نکند فاطمه زهرا به من گفت برو بیرون، می خواست ندای حق را لبیک بگوید! و با این عالم وداع کند، می گوید: دقایقی بعد هر چه صدا زدم، دیدم که فاطمه جواب نمی دهد.

ای دختر پیامبر! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وانکبَّتْ علیها» خودش را انداخت روی بدن زهرای مرضیه، فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان.

همین طور که داشت اشک می ریخت نقل دارد:«فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ»یک وقت دید دو تا آقازادۀ زهرا وارد اتاق شده اند، حال اسماء چه کند؟ چگونه به این دو نازدانۀ کوچک خبر بدهد؟

اسماء بلند شد تا آنها را آرام و سرگرم کند؛ اما نه، آنها متوجه مصیبت و حادثه شدند.

در نقل دارد، دویدند داخل اتاق، امام حسن خودش را انداخت روی سینه مادر:«یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»؛ مادر! با من سخن بگو! قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود. امام حسین صورت را به کف پای مادر گذاشت:«وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ»؛ مادر! من حسینم، مادر با من سخن بگو پیش از آن که جان دهم.

اسماء آقازاده ها را بلند کرد، گفت: بروید بابایتان امیرالمؤمنین (ع) را خبر کنید. دوان دوان آمدند مسجد همین که گفتند:«یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا»بابا! بی مادر شدیم ...

کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین (ع) را ندیده بود. قهرمان اُحد است، قهرمان خندق و خیبر است ...

اما تعبیر نقل این است:«فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ»؛ روی زمین افتاد و از حال رفت قدری آب به سر و صورتش زدند تا چشمانش را باز کرد، فرمود:«بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ»[1]؛ فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم؟ دیگر غصه های دلم را با چه کسی بگویم؟

یا زهرا ...
ـــــــــــــــــــــــــــ
[1]. بحارالانوار، ج 43، ص 186؛ کشف الغمه، ج1، ص 500؛ منتهی الامال، ص 193.

  • شنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 20:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران