• جمعه 10 فروردین 03


روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و پیروزی انقلاب اسلامی با نوای حاج مهدی سلحشور -(آتش گرفت سینه و پهلو،شانه ات)

2304
2

آتش گرفت سینه و پهلو،شانه ات
دشمن چرا زده است چنین تازیانه ات؟
از میخ در نگویم و جسمِ نحیف ِ تو
از بی گناه کشتن ِ طفلِ شریفِ تو
آری سخن نگویم از هنگامه ی علی
آن دست که جدا نشد از جامه ی علی
بازو نثارِ راه علی کرد تا ابد
باید که حفظ جانِ ولی کرد تا ابد

*یک دونه از این مصیبت ها برای یک آدم معمولی،یه جو فقط غیرت و مردانگی داشته باشه،زمین میزنه اون رو..یه دونه ازاین مصیبت ها...فاتحِ بدر خیبر رو داریم می گیم...*

فاطمه ببین گریونم
روضه ی تو رو می خونم
بی تو من چطور آروم بمونم
برگرد داره می باره اشک ِ دخترت
برگرد به جون این شهیدِ بی سرت
برگرد تا که خونه بازم صفا بگیره
برگرد نبودنت دلم رو میشکنه
برگرد غمت آتیش به جونم میزنه
برگرد با دیدنت دلم جلا بگیره
رفتی زدستای علی، وای
در پیشِ چشمای علی، وای
برگرد زهرایِ علی، وای...
باز دارن میدن آزارت

*روضه ای رو دارم می خونم که امیرالمؤمنین لباس جنگ کرد،زد از خون بیرون،موقعی که فاطمه سیلی خورد این کار رو نکرد،اما برای این روضه این کار رو کرد..*

باز دارن میدن آزارت
پیشِ چشمایِ دلدارت
اومدن برا نبشِ مزارت
برگرد زندگیِ منو بهم زدن
برگرد با غرور جلو من قدم زدن
برگرد، تو این شبا یارم تو بودی
برگرد، نذار اینا زمینم بزنن
برگرد،اینا دشمنِ خونیِ منن
برگرد،آخه تنها طرفدارم تو بودی
بچه هات سیاه پوشیدن
از تموم شهر رنجیدن
چند شبی میشه که نخوابیدن
برگرد،نباشی اشکامو کی پاک کنه
برگرد،خدا جای تو من رو خاک کنه

"نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ 
یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِی
لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا
أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی"

*گفت:خیلی سختِ فاطمه جان،ان شاءالله بعدِ تو عمرم طولانی نشه،بدون تو نمی تونم تحمل کنم.
رسید کنار قبر،بدن نحیف فاطمه رو روی دست بلند کرد،یه نفری این دست رو آورد بالا،بدن رو روی دست گرفته،گفت: ای زمین! نگاه کن یه مشت پوست و استخون بیشتر از فاطمه ام نمونده،ببین چقدر لاغر شده،زمین! با بدن فاطمه ام مُدارا کن،نکنه به پهلوش فشار بیاری...
کسی نیست علی رو کمک کنه،بدن رو که اومد داخل قبر بده،بعضی ها میگن:دو تا دست شبیه دستای پیغمبر،بعضی ها میگن:نه،خودِ پیغمبر،از عبارات مقتل اینو میشه فهمید،پیغمبر کمکش کرد،بدن رو توی قبر قرار داد...اما یه جایی بنی اسد رسیدن کنار بدن ها،هر چی نگاه می کردن بدن ها رو نمی شناختن،یه وقت زین العابدین اومد؛ بنی اسد کنار برید خودم این بدن ها رو می شناسم،وارد قبر شد،این بدنِ بابایِ غریبم حسینِ،بجای اینکه سر رو روی خاک بذاره،رگ های بریده رو روی خاک قرار داد،ای حسین....*

  • یکشنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 2.60 MB
تعداد بازپخش 252
تاریخ بارگذاری یکشنبه 14 بهمن 1397 04:56

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران