• پنج شنبه 6 اردیبهشت 03

 محمود اسدی

(غزل)دخترم اشک مریز و بنشین در بر من

771
1

دخترم اشک مریز و بنشین در بر من
لختی آرام که باشد نفس آخر من

بعد سی سال به سر آمده هجر من و یار
عطر زهراست که پیچیده به دور و بر من

خوب شد زخم سرم را ز تو پنهان کردم
تاب این صحنه نداری که ببینی سر من

صبر کن گریه مکن غصه و غم در راه است
دیدی اینجا تو فقط خون به روی بستر من

وای از کرب و بلا تنگی گودال و حسین
حرف گودال شد و سوخت همه پیکر من

آن زمانی که حسینم به زمین می افتد
سعی کن روی بلندی نروی دختر من

روبرویت بدنش روی زمین می غلتد
بود در خواب همین صحنه به چشم تر من

شائق،از شعر تو زهرا نه فقط سوخت دلش
سوخت در عرش دل هم پدر و مادر من
******
شائق

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • هاشمی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران