چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
چه ازدحام عجیبی، یقیناً آقا نیست
گدایی درِ این خانه كار آسانی
دخیل دست كریمت شدهست میكائیل
فقط نه اینكه تو روزی دهِ هر انسانی
به رازقیّت تو میخورم قسم كه تو را
رها نمیكنم آنی و كمتر از آنی
هر آینه دل من چون كویر میخشكد
بدون لطف تو كه آیههای بارانی
بیا و بر دلم امروز یك دقیقه ببار
بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار
من و هوای تو و شوق نوكری كردن
تو و حوالی دنیا و سروری كردن
دلم اسیر تو شد، چشمهای معصومت
چه خوب یاد گرفتهست دلبری كردن
من و به شوق دو دست تو یا کریم شدن
من و فراز بقیعت كبوتری كردن
همیشه روزی من را تو دادهای، ننگ است
كنار سفرۀ تو میل دیگری كردن
كریم شهر مدینه چقدر میآید
به دستهای شما ذره پروری كردن
اگرچه ذرۀ ناچیزتر ز ناچیزم
ولی از عشق تو ای روح عشق! لبریزم
به غیر وصلۀ نعلین یا عبای تو نیست
و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست
كرم نما، به من سائلت هم احسان كن
كه تكیهگاه دلم غیر دستهای تو نیست
شروع میشوی از انتهای آقایی
تویی كه نوكری شیعه جز برای تو نیست
كسی كه از همه در آخرت فقیرتر است
همان كسیست كه در این سرا گدای تو نیست
چقدر بیكس و تنهاست آن كه در دنیا
همیشه با تو غریبهست و آشنای تو نیست
مرا گدای خودت كردهای خدا را شكر
و آشنای خودت كردهای خدا را شكر
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:11
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مسعود یوسف پور
ارسال دیدگاه