• جمعه 31 فروردین 03


شعر مدح امام عسگری(ای به فلک کرده ملک پروری)

2710
0

ای به فلک کرده ملک پروری
زهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حَسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جن و ملک آدم و حور و پری
هم به رضا حجت هشتم، پسر
هم پدر حجت ثانی عشر
کعبه ی اهل نظری یا حسن
آینه ی دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همگان خوبتری یا حسن
هم ثمر ده شجر طیبه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازنده ات
شاهدم این حُسن فروزنده ات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامره ات قبله ی حاجات ما
چشم خدا! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمات ما
مِهر تو در سینه ی افروخته
مُهر تو در نامه ی طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بود
دوستی ات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینه ی دل ز تو شد منجلی
ابا محمد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخن ات را فدا
ریخته از لعل لبت درّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حَسن در حَسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکن ات را فدا
حُسن تو چون باغ گل یاسمن
باغ گل یاسمن ات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوه گر
مدح تو جان بخش ترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن بن علی ابن الجواد
جان رضا نور دل فاطمه
رفتارت رفتار انبیاء
گفتارت آیات محکمه
اجدادت ارکان نه سپهر
فرزندت گردون را قائمه
طوبی عمه ی تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حدم قدس تو افلاکیان
گشته ثناخوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
از چه جوانمرگ شدی ای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزا خانه اش
مانده به رخ اشک غریبانه اش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبی اش روان از دو چشم
بغض یتیمی اش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشک فشان گریه کنان نا امید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدا بین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصه ی غمهای فزونت دراز
کودک شش ساله ی تو آمده
تا به تن پاک تو خواند نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سرو ناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لاله ی تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود
ای شده روزت ز غم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجت معبود سلام علیک
مهدی موعود سلام علیک
سوخت شرار غمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی گریه به جدت حسین
گه ز غم مادر والا مقام
اشک فشان تو بود فاطمه
چشم به راه تو بود هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمه ی «میثمند»
شاعر:غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:6
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران