• جمعه 10 فروردین 03


امیرالمؤمنین -( سرم از شرم اگر که پایین است )

1855

سرم از شرم اگر که پایین است
کوله بارم دوباره سنگین است
 
بی نوا آمدم، نجاتم داد
کار حیدر نجات مسکین است
 
مس ما را همیشه زر کرده
از کرامات فضه اش این است
 
سفره اش خالی است و خوشنود است...
...سفره ی سائلش که رنگین است
 
کو به کو رد شدم علی گفتم
چه کنم؟ عشق یار در سینه است
 
تلخی روزگار یادم رفت
نامش ازبس برام شیرین است
 
قل هو اللهِ من همه مولاست
بانی مدح مرتضی زهراست

*****
 
وسعت قلب من وجب شده است
مالک هر وجب طلب شده است
 
مُهر حیدر زدم به هر وجبش
مثل نخلی که پر رطب شده است
 
گرچه ذی الحجه دل نشد حاجی
سیزده بار در رجب شده است
 
اگر امشب دوباره سر مستم
مهر حیدر فقط سبب شده است
 
نقطه ی تحت باء بسم الله
شب معراج، صوت رب شده است
 
شیر حق در زبان ما شده و...
... اسدالله در عرب شده است
 
آن که بابای عالم خاک است
علت خلق کل افلاک است

*****
 
نام حیدر تمام دین من است
ذکر افتاده وقت پا شدن است
 
از علی گفتم و منافق گفت:
جای ما نیست... وقت جا زدن است
 
فاتح خیبر و حنین و احد
غالب جنگ های تن به تن است
 
کس ندیده فرار حیدر را
زره پشت او فقط کفن است
 
تیغ او در نبرد لازم نیست
نعره اش وقت جنگ صف شکن است
 
آن که خیبر به غرشش لرزید
صاحب ذوالفقار ابالحسن است
 
وقت رزمش که خصم می لرزید
حق تعالی به خویش می بالید

*****

خواند ما را... به خیمه گاهش برد
رانده بودیم و در پناهش برد
 
دلِ سنگم مقابل چشمش
دل من باخت و نگاهش برد
 
بی قرارم از آن شبی که مرا
جذبه ی مرتضی به راهش برد
 
چاه چشمان من پر از آب است
از سری که علی به چاهش برد
 
آن چنان مست وصل حق شده بود
قاتلش را به قتلگاهش برد
 
هر کسی سجده کم به پایش کرد
آخرش پی به اشتباهش برد
 
حب حیدر خرید... پس دیدیم
که خلیل خدا شد ابراهیم

*****
 
دوری از انحراف باید کرد
عزمِ بر راه صاف باید کرد
 
بی علی ارزنی نمی ارزیم
چه کنم اعتراف باید کرد
 
کعبه آخر چرا ترک برداشت؟
صحبت از آن شکاف باید کرد
 
کعبه ی بی علی فقط سنگ است
مرتضی را طواف باید کرد
 
سال ها معتکف شدم بس نیست؟!
چقدَر اعتکاف باید کرد؟!
 
صبر تا وعده ی "...یَمُت یرنی"؟!
عاشقان را معاف باید کرد
 
عبد، بی تاب دیدن مولاست
رود، بی تاب وصل بر دریاست

*****
 
شعر من شعر اقتباسی نیست
ساده می گویم و هراسی نیست
 
گرچه آلوده ام محب توام
عیب و ایراد من اساسی نیست
 
ظرف مجنون شکست تا نرود
قصد لیلا که ناسپاسی نیست
 
از شبی که مرا نجف بردی
در سر من دگر حواسی نیست
 
نجفت از سرم نمی افتد
از خیال حرم خلاصی نیست
 
پس نزن لااقل دلم را تو
روزی اش گر علی شناسی نیست
 
بی نوایم ولی تو را دارم
دل خوشم یاعلی تو را دارم

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • جمعه
  • 3
  • دی
  • 1395
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران