• یکشنبه 2 دی 03


شعر مدح حضرت محمد(ص) -( دست ساقی چون سر خم را گشود )

5308
4

دست ساقی چون سر خم را گشود
جز محمد هیچ كس آنجا نبود
جام آن آیینه را سیراب كرد
وز جمالش خویش را بیتاب كرد
موج زلف مصطفی را تاب داد
ذوالفقار غیرتش را آب داد
در پی احمد علی آمد پدید
بر كف او بود میزان و حدید
بوالعجب بین روح حق را در دو جسم
هر دو یك معنی ولیكن در دو اسم
در حقیقت هر دو یك آیینه اند
یك زبان و یك دل و یك سینه اند
یك نظر بر پرده ی نقاش كن
تاب گیسوی قلم را فاش كن
آفرین گو پنجه ی معمار را
تا نماید بر تو این اسرار را
فاش میگوید به ما لوح و قلم
از وجود چهار ده بی بیش و كم
چهار ده ماه فلك پرواز كن
چهارده خورشید هستی ساز كن
چهارده پرواز در هفت آسمان
هر یكی رنگین تر از رنگین كمان
چهارده الیاس در باد آمده
چهارده خزر به امداد آمده
چهارده كنعانی یوسف جمال
چهارده موسی به سینای كمال
چهارده روح به دریا متصل
چهارده روح جدا از آب و گل
چهارده دریای مروارید جوش
چهارده سیل سراپا در خروش
چهارده گنجینه ی علم لدن
چهارده شمشیر فولاد آب كن
چهارده سر چهار ده سردار دین
چهارده تفسیر قرآن مبین
چهارده پروانه ی افروخته
چهارده شمع سراپا سوخته
چهارده سر مست بی جام و سبو
جرعه نوش از باده ی اسرار هو
چهارده میخانه ی ساقی شده
وجه الربك گشته و باقی شده
چهارده منصوره منصور آمده
كلهم نورا علی نور آمده
آفرینش بر مدار عشق بود
مصطفی آیینه دار عشق بود
میم او شد مركز پرگار عشق
بر تجلی بر سر بازار عشق
تا قلم بر حلقه ی صادش رسید
شد الم نشرح لك صدرك پدید
طا طریق عشق بازی را نوشت
فا فروغ سر فرازی را نوشت
یا یقین عشق بازان را نگاشت
خلق عالم بیش از این یارا نداشت
دست حق تا خشت آدم را نهاد
بر زبانش نام خاتم را نهاد
نام احمد نام جمله انبیاست
چون كه صد آمد نود هم پیش ماست
از مناره پنج نوبت پر خروش
نام احمد با علی آید به گوش
روز و شب گویم به آوای جلی
اكفیانی یا محمد یا علی

  • شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 8:4
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران