• پنج شنبه 1 آذر 03


شعری در مورد شب قدر-(شب تا قدم در کوچه های شهر برداشت)

11317
16

شب تا قدم در کوچه های شهر برداشت
کابوس بغضی خسته را در سینه ها کاشت

 در خانه ها لغزید دستش نرم و آرام
پرچم سیاه فتنه را بر بام افراشت

 


 سُر خورد تنهایی در آن چاهی که با اشک
سیلابهای درد را در خویش انباشت

 سو سو نمیزد بر فراز شهر جز داغ
داغی که دامنگیر شد از شام تا چاشت

 در آن شب قدری که قدرش را نمی دید
دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت

 در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت
در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت

  • پنج شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 9:24
  • نوشته شده توسط
  • سید حسن رستگار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ستارگان سیاره الهام

پاسخ: شعری در مورد شب قدر-(شب تا قدم در کوچه های شهر برداشت)
باز امشب حق صدایم کرده است وارد مهمان سرایم کرده

باهمه نقصی که در من بود است بازهم اودعوتم بنموده است

باز مولا سفره داری میکند دعوت از عبد فراری میکند

یکشنبه 22 مرداد 1391ساعت : 18:41

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران