ای بنده بیا ساکن میخانۀ ما باش
ما شمع تو گردیم و تو پروانۀ ما باش
تا چند خوری باده ز پیمانۀ اغیار
پیمان بشکن طالب پیمانۀ ما باش
از عشق مجازی نشود کام تو حاصل
از عشق بتان بگذر و دیوانۀ ما باش
بیگانه شو از دیده که نادیده ببینی
بیزار تو از دیدۀ بیگانۀ ما باش
باز است در رحمت ما رحم به خود کن
در دام نیفتاده بیا دانۀ ما باش
این کهنه خرابات چرا می کنی آباد؟
بگذر تو ز آبادی و ویرانۀ ما باش
یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز
یک ماه بیا معتکف خانۀ ما باش
هر در که زدی دست رد آمد به جوابت
پس منتظر پاسخ جانانۀ ما باش
«ژولیده» مشو ریزه خور سفرۀ اغیار
مهمان منی بر سر پیمانۀ ما باش
شاعر : محمد حسن فرحبخشیان
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه