آمدم امشب دهی برمن پناه
رو سپیدی کن عطا بر رو سیاه
آمدم تا که سبک بارم کنی
لحظه ای لایق به دیدارم کنی
آمدم از نو مسلمانم کنی
سائل رفتار سلمانم کنی
آمدم شاید کمی بهتر شوم
در صداقت پیرو بوذر شوم
آمدم از لطف امدادم کنی
شیعه ی ایمان مقدادم کنی
آمدم تا اینکه قرآنی شوم
مثل فضه پاک و نورانی شوم
آمدم تا لطف خود سازی تمام
از دلم بیرون کنی رجس وحرام
آمدم تا یار را راضی کنم
حضرت دلدار را راضی کنم
وای اگر عاقم کند صاحب زمان
می شوم خسران زده در دو جهان
من ز حق الناس غافل مانده ام
زان سبب عمریست در گل مانده ام
دین مردم مانده بر گردن مرا
رحمتی تا که کنی ایمن مرا
کرده ام توجیه کار خویش را
داده ام آزار یار خویش را
خوار وبی قیمت شمردم خلق را
مسخره کردم، فسردم خلق را
گرچه باشد غفلت من بی حساب
هست امید دلم طفل رباب
نام این باب الحوائج دلرباست
دستهای کوچکش مشکل گشاست
- سه شنبه
- 25
- مرداد
- 1390
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
iman gholami