خسته ام از همه و از خودم حتی چه کنم
شده ام بنده ولی بنده ی دنیا چه کنم
بی توکل تر از آنم که به تو تکیه کنم
فکر هر روز من این است که فردا چه کنم
گرم تمجید شدم خو به سخن ها کردم
خواستم دل بکنم از همه اما.... چه کنم
من افتاده اگر پا بخورم می شکنم
نکنی با من بیچاره مدارا چه کنم
روز محشر که همه بر کرمش محتاجند
گر نگاهم نکند حضرت زهرا چه کنم
من صدایش بزنم آه کنم ناله کنم
گر جوابی ندهد حضرت مولا چه کنم
روی پیشانی من مهر گنه داغ نکن
من انگشت نما، بی کس و رسوا چه کنم
منبع: jafarabolfathi.ir
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- دوشنبه
- 28
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 13:2
- نوشته شده توسط
- العبد
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه