«التهاب عطش»
از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را
واى از عناد دختر مامون که از جفا
مسموم کرد زاده ى خیر المآب را
تنها نه جان من که از این شعله سوختند
جان رسول و فاطمه و بوتراب را
پى مى برد به سوختن جسم و جان من
هر کس که دیده سوختن آفتاب را
اى آنکه التهاب عطش را شنیده اى
بنگر به عضو عضو من التهاب را
افکنده است شعله به جان من و هنوز
از من کند دریغ یکى جرعه آب را
من مى کنم به العطش از او سوال آب
او مى دهد به هلهله بر من جواب را
یارب تو آگهى که براى بقاى دین
بر جان خریده ام این مستم بى حساب را
جان مى دهم به غربت و عطشان که خون من
تضمین کند تداوم اسلام ناب را
باشد ز فیض دوستى ما اگر به حشر
آسان کند خدا به (موید) حساب را
- پنج شنبه
- 6
- آبان
- 1389
- ساعت
- 19:17
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه