كودك شش ماهه
از حادثه اي سرخ خبر داشت نگاهش !
انگار هواي بال و پر داشت نگاهش
آزاده ترين مرد خدا ، تشنه و تنها !
با اين همه بر سنگ اثر داشت نگاهش
با كودك شش ماهه اي از خيمه در آمد
اندوه محرم و صفر داشت نگاهش
بوسيد زمين خستگي هر قدمش را
ميراث مقدس پدر داشت نگاهش
- اي قوم ! زمين كوچك و سرد است ببينيد !
اكسير هدايت بشر داشت نگاهش
-يك قطره به اين حنجره ي خشك بريزيد
يك زخم عميق و تازه بر داشت نگاهش !
وقتي به گلوي غنچه اش نيزه نشاندند
صد حرمله تير شعله ور داشت نگاهش !
صغیر اصفهانى
- شنبه
- 5
- آذر
- 1390
- ساعت
- 4:24
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه