حضرت قاسم
ای ماه من! که ماهی در خون شناوری
در موج خون، چقدر شبیه پیمبری
با جسم چاک چاک تو شد امر، مشتبه
تو قاسمی، عزیز دلم، یا که اکبری؟
اینقدر پیش چشم عمو دست و پا مزن
جان میدهی و جان من از دست، میبری
من بر توام به جای پدر، تو برای من
جای علی اکبر و جای برادری
مشکلگشای من شده بازوی کوچکت
انگار میکنم که تو عباس دیگری
عمو شود فدات که طاقت نداشتی
بر غربت عمو بنشینی و بنگری
شرح غم من و تو، همین مصرع است و بس
من باغبان پیرم و تو یاس پرپری
امروز، روز غربت آل پیمبر است
نبْوَد روا، مرا بگذاری و بگذری
خواهی بپایْخیزی، از این دست و پا زدن
گویی هنوز، بر من مظلومه یاوری
«میثم» از این شرارۀ جانْسوز و سوزِ دل
مرهون عفو و رحمتِ ما، روز محشری
غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 18
- آذر
- 1389
- ساعت
- 3:53
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه