• پنج شنبه 1 آذر 03


شکوه غدیر در شعر و ادب پارسى-(چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى )

4692

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر علمم، على یم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى
منم بنده اهل بیت نبى ستاینده خاک پاى وصى
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم

...

فردوسى

حماسه سراى بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسى مى گوید:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر علمم، على یم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى
منم بنده اهل بیت نبى ستاینده خاک پاى وصى
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم

حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام على علیه السلام یاد مى کند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید مى ورزد و از ایشان با عنوان وصى یاد مى کند.

مولوى

جلال الدین محمد مولوى بلخى در دیوان شمس تبریزى مى گوید:

تا صورت پیوند جهان بود، على بود تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود سلطان سخا و کرم و جود، على بود...
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، على بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، على بود

مولانا در این غزل، مولا على علیه السلام را با اوصافى همچون ولى، وصى و معصوم به نص قرآن ستایش مى کند. او در دفتر ششم مثنوى به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» مى پردازد و مى گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عمّ من، على، مولاى اوست

سعدى

شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى در قصیده اى، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفى مى کند:

کسى را چه زور و زَهره که وصف على کند جبار در مناقب او گفته: هل اتى...
دیباچه مروت و سلطان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى

حافظ

لسان الغیب، حافظ در غزلى که زبانزد خاص و عام است، مى گوید:

اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف الاه باش
آن را که دوستى على نیست، کافر است گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده ام به ولاى تو یا على فردا به روح پاک امامان گواه باش

و در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز محسوب مى شود، مى گوید:

... نوشته بر در فردوس کاتبان قضا نبى رسول و ولى عهد حیدر کرّار
امام جنى و انسى على بُوَد که على ز کل خلق فزون است از صغار و کبار
على، امام و على، ایمن و على، ایمان على، امین و على، سرور و على، سردار...
على ز بعد محمد ز هر که هست، بهْ است اگر تو مؤمن پاکى، بکن بر این اقرار...

حافظ شیرازى در این اشعار، به پیروى از احادیث معتبر و روایت هاى متواتر، امام على علیه السلام را ولى عهد رسول، امام انس و جن و برترین فرد پس از محمد صلى الله علیه و آله مى داند.

کسایى مروزى

کسایى مروزى از شاعران قرن چهارم مى گوید:

فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاک دین
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى، فاضل تر اوست فضل آن رکن مسلمانى، امام المتقین...
لافتى الاّ على برخوان و تفسیرش بدان یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین؟
آن نبى، وز انبیا کس نى به علم، او را نظیر وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل، او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین

ناصر خسرو قبادیانى

ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر مى سراید:

با خرد باش یک دل و همسر چون نبى با على به روز غدیر

و در چکامه اى بلند سروده است:

آن که معروف به او شد به جهان روز غدیر وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش
هر خردمند بداند که بدین وصف على است چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش

و نیز گوید:

ندانم جز این عیب مر خویشتن را که بر عهد معروف روز غدیرم

حزین لاهیجى

حزین لاهیجى از شاعران قرن دوازدهم مى سراید:

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم...
مستى مرا نیست به دنبال خمارى پیمانه کش میکده خمّ غدیرم...
مى گویم و دانم که ره رسم و ادب نیست نامى که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول ایمان من و دین من و هادى و پیرم
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش بگرفته بلندى سخن عرشْ سریرم

ملک الشعراى بهار

ملک الشعراى بهار در وصف غدیر خم سروده است:

در غدیر خم امروز، باده اى به جوش آمد کز صفاى او روشن، جان باده نوش آمد
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد

با هیولىِ توحید، در لباس انسانى

در غدیر خم یزدان، گفت مَر پیمبـر را کز پى کمال دین، شو پذیره حیـدر را
پس پیمبر اندر دشت بر نهـاد منبـر را برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را

شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانى

گفت بشنوید اى قوم! قول حق تعالى را هم به جان بیاویزید گوهر تولاّ را
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را این وصى بر حق را، این ولىّ والا را

با رضاى او کوشید در رضاى یزدانى

بأبى أنت و امّى بأبى أنت و امّى على اى قبله حاجات على اى قبله حاجات در این غم نگشوده است بأبى أنت و امّى کان نه سهل است و نه آسان بأبى أنت و امّى کر و کور است و عزازیل بأبى أنت و امّى3

سید محمد حسین شهریار

شهریار مُلْکِ شعر و سخن در غدیریه اى که به صورت مستزاد سروده مى گوید:


یا على نام تو بردم نه غمى ماند و نه همّى گوییا هیچ نه همّى به دلم بوده، نه غمّى تو که از مرگ و حیات، این همه فخرى و مباهات گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى گویى آن فاجعه دشت بَلا هیچ نبوده است سینه هیچ شهیدى نخراشیده به شمّى حق اگر جلوه با وجه اَتَم کرده در انسان به خودِ حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّى منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خمّى

  • سه شنبه
  • 25
  • آبان
  • 1389
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • سعید رضایی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



saber

kheyli jaleb bood,mamnoon az gerd avari ashaar.

پنج شنبه 4 آذر 1389ساعت : 05:00

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران