شعر شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع)
قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است
كار مسلم وای دست اشقیا افتاده است.
اشك جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد
گوشة غربت به یاد كربلا افتاده است.
باغ شد مرداب و گلها نیزه و شمشیر شد
قاصد كرب و بلایی از نوا افتاده است.
سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است
دل سر و كارش به خلقی بی وفا افتاده است.
آه گلچینان كه از هر بام با سنگش زنند
این گل طوباست از شاخه جدا افتاده است.
دست مهمان بستن و با كام عطشان كشتنش
از كجا در كوفه این رسم خطا افتاده است.
نامههای دعوت كوفه بجز نیرنگ نیست
بد مرامی، بد دلی در كوفه جا افتاده است.
كار دلهاشان به نیرنگ و نفاق افتاده است
كار لبهاشان به لعن و ناسزا افتاده است.
چشمهاشان خائن و آئینه ناپاكی است
وای از چشمی كه از شرم و حیا افتاده است.
بگذر از كوفه نبینی تا به روی غنچهها
رد پا از پنجه نا آشنا افتاده است.
- دوشنبه
- 15
- آذر
- 1389
- ساعت
- 16:6
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه