معادلات جهان را علي(ع) ! به هم زدهاي تو
بگو چگونه کنار خدا قدم زدهاي تو؟
به گوشه گوشهي عالم اگر قلندر مستي است،
لبي به گوشهي جامش - به مِي قسم! - زدهاي تو
شب سياهِ عرب هم، مقدّر است بسوزد،
به پاي آتشِ عشقي که در عجم زدهاي تو
دل مزارع گندم پيِ نسيم خوشي رفت
مگر که نان جُوي را دوباره نم زدهاي تو
شبي کنار يتيمان به صورت نگرانم
نگاه کردي و گفتي: چقدر غم زدهاي تو!
و من چه شاعر و شادم از آن شب غزل انگيز
که با لطافت دستت به شانهام زدهاي تو
جهان سخن شد و از «لا»ي ذوالفقار تو ديدم
که با لبان دو دم از يگانه دم زدهاي تو
خيال خيبرت آمد، تمام شعر فرو ريخت
رديف و قافيهام را ببين به هم زدهاي تو
بيا و از دلِ مستم، بدون واسطه بشنو
نواي بي دليام را، علي علي عليام را
شاعر : قاسم صرافان
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه