هستي امشب تا سحر اختر شماري ميكند
خواب هم درديده ها شب زنده داري ميكند
باد اعجاز نسيم نوبهاري ميكند
خاك راازاشك تو مُشك تتاري ميكند
چاه زمزم اشك شوق ازديده جاري ميكند
كعبه چشمش در ره است وبيقراري ميكند
چشم بگشوده كه صاحب خانه آيد درحرم
باغبان روح با ريحانه آيد درحرم
...............................
اي ملائك گل برافشانيد بام كعبه را
بيشتر گيريد امشب احترام كعبه را
با وضو بايد بلب آريد نام كعبه را
بشنويد از چارركن امشب پيام كعبه را
هم پيام كعبه هم ذكر سلام كعبه را
مام كعبه آورد با خود امام كعبه را
اي حرم آماده شو تا ميهمان داري كني
ميهمان خويش را در موج غم ياري كني
...................................
اي حرم آغوش خودبگشا كه جانانت رسيد
ميهمان نه ميزبان ميهمانانت رسيد
پايداري كن كه ركن چار اركانت رسيد
شب بجاي ماه خورشيد فروزانت رسيد
مظهر حُسن خداي حي منانت رسيد
پيكر بي روح بودي تاكنون ، جانت رسيد
بازكن در، بازكن در حيدرآمد سوي تو
شير حق جان نبي بامادرآمد سوي تو
................................
فاطمه دعوت شده ازسوي دادار حرم
چشم حق بيبن دوخت ازهر سو بديدار حرم
تافت خورشيد وجودش درشب تارحرم
چون حجر بگذاشت روي خودبديوار حرم
هم حرم شد ياراو هم گشت اويار حرم
باقدوم حضرتش افزود مقدارحرم
اوصدف بود وولي الله اعظم گوهرش
كعبه ميگرديد چون پروانه برگرد سرش
.............................
دركنار بيت جانش بادعا دمساز شد
ناگهان پيدا زرب البيت اين اعجاز شد
دامن ديوار چون چاك گريبان باز شد
روح كعبه برفراز كعبه در پرواز شد
برفلك از خشت خشت كعبه اين آواز شد
كين بنا زآغاز برفرزند تو آغاز شد
اي حَجَر عاشق ، صفا طالب ، حرم پروانه ات
اُدخلي يا فاطمه بگذار پا درخانه ات
.................................
تا نهان دركعبه شد آن سر اسرار قدم
كعبه بيش از پيش شد بامقدم او محترم
باز ديوار حرم ازامر حق آمد بهم
ديگر اينجا كس نميداند چه شد حتي حرم
فاطمه بود و علي بود وخداي ذوالكرم
كارنايد ازكلام وصفحه و دست وقلم
عقل مجنون، وقلم عاجز زبان گُنگ است ولال
كس نميداند چه شد جزذات پاك ذوالجلال
................................
كعبه امشب ركن دين را دربغل بگرفته اي
مرشد روح الامين را دربغل بگرفته اي
اصل قرآن مبين را دربغل بگرفته اي
جان ختم المرسلين را دربغل بگرفته اي
هستي هست آفرين را دربغل بگرفته اي
شير حق حبل المتين را دربغل بگرفته اي
قبله ي كعبه ي اهل يقين است اين پسر
منجي عالم اميرالمؤمنين است اين پسر
..................................
اين همان دست خدا جان محمد حيدراست
اين همان آئينه ي حُسن خداي داور است
اين همان شير خدا شمشير فتح خيبر است
اين علي يعني تمام هستي پيغمبراست
اين زوصف ومدح عقل ودرك ما بالاتراست
باطن است وظاهراست و اين ها همه آخِرا ست
اين مقام وزمزم و حجرو حَجَرسعي وصفاست
پيشواي مسلمين وجانشين مصطفي است
..................................
كس نميداند چه شد جزذات دادار علي
كعبه ميگرديد گِرد شمع رخسار علي
از حرم برعرش ميتابيد انوار علي
آفرينش داشت درسر شوق ديدار علي
شد خدا درخانه ي خود ميهماندارعلي
بود ذكر حق به لبهاي گُهر بار علي
سنگهاي كعبه ميگفتند با صوت جلي
يا علي و ياعلي و ياعلي و يا علي
- یکشنبه
- 29
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه