• یکشنبه 4 آذر 03


شعر ولادت حضرت زهرا(س)(در راه دوست گرچه کمی لنگ می زنم)

2909
2

 در راه دوست  گرچه کمی لنگ می زنم
دست شرف به سینه هر ننگ می زنم
عبدم فقط به دامن شه چنگ می زنم
شه چون علی ست حرف دل تنگ می زنم
اینبار گفتم از چه دلم غرق ماتم است
گفتا عزای مادر سادات عالم است
باید دوباره کار خود از سر بگیرم و
مثل همیشه اذن ز حیدر بگیرم و
زان پس وضو ز چشمه ی کوثر بگیرم و
رخصت به ذکر نام تو مادر بگیرم و
کودک صفت به مادریت عشق می کنم
کودک نشد به نوکریت عشق می کنم
عطری که از حوالی جنت رسیده ای
موجی که تا کرانه ی عصمت رسیده ای
سیبی که بر درخت نبوت رسیده ای
چون لشکری که بهر ولایت رسیده ای
نه سال با پیمبر و نه سال با علی (ع
دادی به هر دوشان ز ازل دست یا علی (ع
تو امی و علی (ع) و پیمبر دو باب من
برگردد از ازل به شما انتصاب من
حیدر ابوتراب و تو ام التراب من
بودن ، نبودن تو حضور و غیاب من
 همچون که اصل کوزه گری فوت آخر است
خلق تو اصل مطلب لولاک داور است
ای بهترین ترانه ی لبهای مرتضی
همدست دست حیدر و همپای مرتضی
مام دو مریم و دو مسیحای مرتضی
پهلو گرفته کشتی دریای مرتضی
امر شماست امر به معروف ، از الست
هرکس که آمرت نبود منکراتی است
روزی که پا به خانه ی شاه عرب زدی
تیغ و سپر شدی سپهی را عقب زدی
تا پای مرگ، جام بلا لب به لب زدی
با کفن و دفن خود به عدو خشم شب زدی
با نو شما خلاصه به هجده نمی شوی
دنباله دار هستی و کوته نمی شوی
این روز ها وخامت حالت کشد مرا
ماه علی(ع) خسوف و هلالت کشد مرا
ای قهرمان به سینه مدالت کشد مرا
دستی که چیده میوه کالت کشد مرا
زینب (س) نبیندت که چنین راه می روی
خود را کشیده روی زمین راه می روی
در بین خانه هستی و انگار نیستی
خواب شبانه هستی و انگار نیستی
با نازدانه هستی و انگار نیستی
مشغول شانه هستی و انگار نیستی
حیف از نگاه خانه که مبهوت کرده ای
با خنده ای که صبح به تابوت کرده ای
حیدر غریب گر شده خانه نشین شده
بر گوی چه روی داده حسن (ع) هم چنین شده
ذکر مدام خواب شب او همین شده
دیگر نزن بس است نقش زمین شده
روزی که بین کوچه نگاهت سیاه شد
دیگر انیس درد علی آب چاه شد
بعد از تو مرتضی الفش دال می شود
 حیدر همای رحمت بی بال می شود
 یک روز او حکایت یک سال می شود
بانو مگو علی (ع) تو غسال می شود
گهواره را نسازد اگر می شود ولی
تابوت را چگونه بسازد دگر علی(ع
این غصه ها که از پدرت ارث می رسد
زین پس به پاره ی جگرت ارث می رسد
بر خیمه گاه او  شررت ارث می رسد
بر دخترش که درد سرت ارث می رسد
یک شب به دامنش همه ی عرش جا شود
  او نیز چون تو نذر ولی خدا شود
شاعر : مهدی زراعتی

 

  • شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران