سالیانی بود خالی قاب دل
تا بجویم دلبری را باب دل
دلبری زیبا رخ و قامت بلند
طره گیسوی او همچون کمند
مستی ام با دیدنش افزون شود
بی خدایی از دلم بیرون شود
با تمام بی نشانیهای دل
از کجا او را بجویم وای دل
....
نم نم اشکم چکید از چشم تر
با دلم گفتم که ای خاکت به سر
دیدی آخر ای دل از غصه چاک
آرزویت را بری تو زیر خاک
گر چه عمری با غم دل ساختی
عاقبت دلدار خود نشناختی
تا دلم بشکسته شد اشکم چکید
ناگهان نوری به قلب من رسید
نور نه ماه میان آسمان
نی غلط گفتم خورشید زمان
گر چه عمری گشته ام در عالمین
بوده ام غافل من از باب الحسین
هر چه گشتم مثل او در ناس نیست
آی مردم او به جز عباس نیست
بسته ارکان فلکبر دست او
قدسیان آسمان هم مست او
وسعت چشمان او عرش خدا
هست بین خالق و او رازها
کعبه حاجات مردم در زمین
عالمی مست گل ام البنین
از نگاه او به خود لرزد عدو
لشگری ترسند از چشمان او
دست کی خواهد میان کارزار
هر که دیده چشم او کرده فرار
نی که این عالم چنین احساسی است
مهدی موعود هم عباسی است
- چهارشنبه
- 23
- تیر
- 1389
- ساعت
- 5:2
- نوشته شده توسط
- فرات
طاهری
با تشکر پنج شنبه 24 تیر 1389ساعت : 05:20