امروز امیر در میخانه توئی تو
فریاد رس ناله مستانه توئی تو
مرغ دل ما را که به کس رام نگردد
آرام توئی ، دام توئی ، دانه توئی تو
آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب
از روزن این خانه به کاشانه توئی تو
آن ورد که زاهد به همه شام و سحر گاه
بشمارد با سبحه ی صد دانه توئی تو
ویرانه بود هر دو جهان پیش خردمند
گنجی که نهانست به ویرانه توئی تو
در کعبه و بت خانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بت خانه توئی تو
بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتند
کس نیست بغیر از تو در این خانه توئی تو
یک همت مردانه در این کاخ ندیدم
آن را که بود همت مردانه تویی تو
شاعر:میرزا حبیب الله انسانی
- یکشنبه
- 13
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه