در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست
دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست
سینه غمزده ئی نیست که بی روی ریا
هدف تیر کمان خانه ای ابروی تو نیست
جگری نیست که از سوز غمت نیست کباب
یا دلی تشنه لعل لب دلجوی تو نیست
عارفان را ز کمند تو گریزی نبود
دام این سلسله جز حلقه ی گیسوی تو نیست
نسخه دفتر حسن تو ، کتابی است مبین
ور بود نکته سر بسته ، به جز موی تو نیست
خضری است که سرگشته کوی تو بود
چشمه نوش ، بجز قطره ای از جوی تو نیست
ماه تابنده بود ، بنده ی آن نور جبین
مهر رخشنده بجز غرّه ی نیکوی تو نیست
مفتقر در خم چوگان تو گوئی گویی است
چرخ با آن عظمت نیز به جز گوی تو نیست
شاعر:کمپانی
- یکشنبه
- 13
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 8:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه