در حیرتم چگونه نشد فانی ات شَوَم
تا مَحرم ضیافت پنهانی ات شَوَم
حیف از شراب وصل شب قدر و عید فطر
آخر نشد ملازم مهمانی ات شَوَم
رفت از بَرَم رفیق شفیقی که داشتم
پس کِی رفیق سجده طولانی ات شَوَم
با اینکه چند مرتبه قرآن به سر شدم
یک شب نشد که مونس قرآنی ات شَوَم
آنسان که تو به معرفتم فکر می کنی
باید انیس محفل عرفانیت شَوَم
دارم امید در عرفه مَحرَمت کنی
باشد که در منای تو قربانیت شَوَم
ای کاش مهزیار دگر می شدم تو را
تا در حجاز زائر ایرانیت شَوَم
وقتی نشد که زانر گنبدطلا شَوَم
بگذار یارِ یارِ خراسانیت شَوَم
منصور امتی و من ای کاش لااقل
یکبار همصدای سحر خوانی ات شَوَم
تنها پناه این دل من روضه های توست
وقت است غرق روضه طوفانی ات شَوَم
یک لحظه با اجازه سادات مجلست
خواهم شریک ناله و همخوانی ات شَوَم
- یکشنبه
- 13
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه