• پنج شنبه 9 فروردین 03


آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور

2864

آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور
قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور

 


یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل
قـومی پـی دلـدار و قـومی بندۀ دل
آن سو خیـامِ نـار و این سو خیمة نور
آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور
خلقت میـان ایـن دو خیمـه ایستادند
قومی به آن قومی به این سو رو نهادند
ای دوست خود را در کدامین خيمه دیدی
یــار حسینی یــا طرفــدار یزیـدی؟
خود در چه قومی کرده‌ای احساس، خود را؟
بگشای چشم عبرت و بشناس خود را
آن سو زحق دل‌ها جدا بود و جدا بود
این سو خدا بود و خدا بود و خدا بود
آزاد مــردان دور ثــارالله بودنـد
از سرنوشت خویشتن آگاه بودنـد
همچون عروسان،مرگِ خون‌را طوق‌کردند
غسل شهادت در سرشک شوق کردند
بنوشته بر رخسار خود با اشک ديده
تنهـا حیـات مـا جهاد است و عقیده
در انتظار صبــح فــردا بی‌شکـیبند
هـر یـک زهیرنـد و بُریرند و حبیبند
عبـاس گویـد: وقف خاک دوست، هستم
این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم!
مـــن زادة آزاده‌ ام‌ البــنینم
مشتـاق شمشیر و عمودِ آهنینم
فـردا کنـم دریای خـون، دشت بلا را
چون‌روی خودگلگون کنم کرب‌وبلا را
اکبر کـه از سـر تا قدم پـر از خـدا بود
ممسوس در ذات خدا، از خود جدا بود
پیش از شهادت حال با شمشیر می‌کرد
آیینــة دل را نشــان تیــر می‌کرد
دریای خون آغوشِ مولا بود بر او
زیباتـر از دامـان لیلا بـود بــر او
قاسم عروس مرگ را در بر گرفته
گویی دوباره زندگی از سر گـرفته
ازبس‌که داردمرگِ خون‌را چون‌عسل،دوست
بـر قـامتِ رعنـا زره پوشیـده از پـوست


شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 

  • دوشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • سعید رضایی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران