ز دو دیده خــــون فشانم ز غمت شب جدائی
همه روز کـــارم این شد که بگویمت کجائی
بخـــــــــــــــدا دلم شکسته،سر راه تو نشسته
بــــــــه منِ غریب و خسته، بنما یک نگاهی
تو که یار بی کسانی، تو که صاحب الزمانی
بــــده بر گدا امانی، تو که خوب و مهربانی
- دوشنبه
- 14
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه