خیلی وقته که دلم بهونه کرده
غم عالم کنج قلبم خونه کرده
خیلی وقته که دیگه دل تو دلم نیست
فکر کربلات من و دیوونه کرده
اقا چند وقته دلم به شور و شینه
ذکر هر روز و شبم همش حسینه
ندونم چه سرّیه که خودم اینجام
ولی قلبم توی بین الحرمینه
کربلا برای دیدنت چشم انتظارم
همه لحظه لحظه ها رو میشمارم
به خدا خسته شدم بسه جدایی
کی میشه سر روی شش گوشت بذارم
همه میگن که یه دست صدا نداره
میگه هر کی که بَده خدا نداره
غریبه ای که رات نمیدن
کربلا غریب و اشنا نداره
کربلا کربلا اللهم الرزقنا
آرزومه که زیر علم بمیرم
یا بیام یه گوشه از حرم بشینم
آرزومه اونقدر زنده باشم
تا تو طواف دستای قلم بمیرم
دوست دارم دیوونه تر از همه باشم
دوست دارم در نظر فاطمه باشم
دوست دارم یه ظهر تاسوعا اقا جون
تشنه لب گریه کنون علقمه باشم
کربلا برای دیدنت چشم انتظارم
همه لحظه لحظه ها رو میشمارم
به خدا خسته شدم بسه جدایی
کی میشه سر روی شش گوشه بذارم
کی میشه شنیده ها رو من ببینم
رروبروی ضریح ساقی بشینم
کی میشه که فاطمه با دستا عباس
مهر تأیید بزنه به روی سینم
کربلا کربلا کربلا اللهم الرزقنا
صلی الله علی الباکین علی الحسین
- یکشنبه
- 20
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 8:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
علی