• دوشنبه 3 دی 03

 علی اکبر لطیفیان

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان

3118
1

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان

 


نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی

من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند

ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما

چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت

لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند

شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

سروده علی اکبر لطیفیان

 

 

  • چهارشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • سعید رضایی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران