من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا
می شنوم ز قدسیان زمزمه ی رضا رضا
ای به نثار مقدمت گوهر اشک دیده ام
ای به فدای جان تو ، جان به لب رسیده ام
من به بهای هستیم ، مهر تو را خریده ام
نیست به جز ولای تو ، منشی و مرام ایده ام
مباد ، سازد از درت خدا مرا جدا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا 8
من که به بوی مغفرت به بارگاهت آمدم
شبی که سر زد از افق جمال ماهت آمدم
پناه ماسوی تویی ، که در پناهت آمدم
نیازمندم و گدا ، بر سر راهت آمدم
اگر ز در برانیم کجا روم کجا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا 8
به پیشگاه قدس تو اگر چه دست خالیم
اگر کسی نمی خورد ،غم شکسته بالیم
اگر چه اشک من بود ، گواه خسته حالیم
ولی به جان فاطمه محبم و موالیم
خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا 8
اگر مرا از قیدغم ها رها کنی چه می شود؟
اگر نگاه مرحمت به کم کنی چه می شود ؟
نظر به این کبوتر حرم کنی چه می شود ؟
چو از کربلا به ما کرم کنی چه می شود ؟
اگر از در برانیم کجا روم کجا رضا
رضا رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا
- دوشنبه
- 21
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه