عسکری شد کشته از زهر جفای معتمد
عالمی ماتم سرا شد زین جفا یابن الحسن
شد نه تنها قلب پاکت در عزایش داغدار
سوختی چون شمع در این ماجرا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
من نمی دانم چه زهری بود آن زهر جفا
کرد او را از عزیزانش جدا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
من نمی دانم چه زهری بود آن زهر جفا
کرد او را از عزیزانش جدا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
عسکری شد کشته از زهر جفای معتمد
عالمی ماتم سرا شد زین جفا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
شد نه تنها قلب پاکت در عزایش داغدار
سوختی چون شمع در این ماجرا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
لیک از داغ حسین و نوجوانانش مدام
اشک می باری بهر صبح و مسا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
گاه یاد ذوالجناح و یال خونین می کنی
آن زمان کآمد به سوی خیمه ها یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
همچو نی اندر نوا باشد رضایی روز و شب
شافعش باشی مگر روز جزا یابن الحسن
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا به پا یابن الحسن
شاعر:رضایی
- دوشنبه
- 21
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه