سردار لشکر من
عباسم ای برادر
بودی تو یاور من
عباسم ای برادر
تیر غمت برادر بر قلب من نشسته
بار غم گرانت پشت مرا شکسته
بودی تو یاور من
عباسم ای برادر
اگر چه هر دو دستت در راه دین جدا شد
اگر چه جان پاکت در راه دین فدا شد
بودی تو یاور من
عباسم ای برادر
رفتی برای طفلان آب آوری برادر
از تیر و نیزه ها شد جسمت به خون شناور
بودی تو یاور من
عباسم ای برادر
از تشنگی به خیمه سکینه در فغان است
از هجرت ای برادر از دیده خون فشان است
رفتی کنار شط و آب از وفا نخوردی
لب تشنه جان به جانان در علقمه سپردی
جسمت به خون تپان شد گلهای من خزان شد
عباسم ای برادر
عباسم ای برادر
بودی تو یاور من
عباسم ای برادر
- سه شنبه
- 22
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 4:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه