اگر به خیمه، آید عمویم
من دیگر از آب، حرفی نگویم 2
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 2
سقایِ طفلان، جان برادر
دستت جدا شد، ار کین ز پیکر2
از جا برادر، بر خیز بنگر 2
از تشنه کامی، غش کرده اصغر
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 2
ای کاش از اول، من مُرده بودم
تا نامی از آب نبرده بودم
دیدم عمویم بشکسته دل بود
هنگام رفتن از من خجل بود
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 2
سقای طفلان، میر سپاهم
بودی برادر، پشت و پناهم
از تن جدا شد، آن دستهایت
در خیمه طفلان در انتظارت
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 2
- سه شنبه
- 22
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه