سخن دیگر نمی گویی
چرا ای طفل سرمستم
چرا با این لب عطشان
تو جان دادی سر دستم
علی جانم
علی جانم
علی جانم، علی جانم2
در آغوش پدر ناگه
به مثل غنچه پرپر شد
لب خشک علی اصغر
ز اشک چشم من تر شد
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم2
شده قنداقه پر خون و لب خشکیده اش خندان
بیایید از حرم بیرون که اصغر آمد از میدان
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم2
غم ششماهه سربازم براه من شده سنگین
ز قطره قطره خون او
کنم رخسار خود رنگین
علی جانم
، علی جانم
علی جانم
، علی جانم2
شاعر:غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 23
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 4:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه