• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر شب اول حضرت مسلم(در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب)

1007

در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب
کوفه میا چونکه دخترکت شب به ضرب لگد می پرد از خواب
بنگر مسلمت را که در شهر کوفه پناهی ندارد حسین جانم
به خدا قطره ای آب به لب تشنه دادن گناهی ندارد حسین جانم
آنقدر بی کسم که اگر جان سپارم کسی روی جسمم نریزد خاک
کوفه از سر بریدن ز شش ماهه تو ابائی ندارد حسین جانم
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی  بی مروّت شرم و حیا ندارد
کوفه چنان دوره پدرت  شهر ظلم و ریا شهر نیرنگ است
دیدم که بر دست بیعتشان جای شاخه گل نیزه و سنگ است
فطروس آسمانی سفیرم شده تا رساند سلام سفیرت را
از همانجا که هستی عوض کن به سمت مدینه دوباره مسیرت را
من نمی خواهم آقا رقیه ببیند سر اطهرت را سر نیزه
هم نمیخواهم آقا تو از روی نیزه ببینی یتیم اسیرت را
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی  بی مروّت شرم و حیا ندارد
شاعر:محمد حسین مهدی پناه

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران