• یکشنبه 16 اردیبهشت 03


شعر شب اول محرم حضرت مسلم(وقتی بدنم را ز سرِ بام رها کرد)

929

وقتی بدنم را ز سرِ بام رها کرد
آغوش علی بود ز کارم گره وا کرد
در کوفه امیر الاُمرا غیر علی نیست
یک شهر نه او سلطنت دهر بنا کرد
این مرکب رهوار فقط رام امام است
این تخت روانی ست که از غیر ابا کرد
من کارگزار سپه دولت یارم
فرماندۀ بی یار سر دار نوا کرد
در شهر علی، پور عقیل است گرفتار
این قوم، سر افكنده ام از آل عبا كرد
ای یار میا کوفه که این شهر شلوغ است
برگرد که با نائب تو کوفه جفا کرد
بدجور تنم را سر بازار کشاندند
با نعش فرستادۀ تو خصم چها کرد
تا پیکر تو زیر سم اسب نیفتد
در زیر لگد پیکر من دفع بلا کرد
تا خواهرت آواره در این شهر نگردد
مسلم دل شب بر سر بازار دعا کرد
شد كام دلِ سوخته با نام تو شیرین
آن دم كه سرِ دار تو را دید و صدا كرد
تا زمزمه كردم كه سر یار سلامت
لب تشنه سرم را ز بدن، خصم جدا كرد
بر روی مناره نگران توأم ای کاش
یک روز نگویند به نی رأس تو جا کرد
شاعر:محمودژولیده

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:9
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران