• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت مسلم(این تن خستۀ من اشک پیوستۀ من)

2350
6

این تن خستۀ من اشک پیوستۀ من
این لب پاره و این فرق بشکسته من
همه از زخم زبان بر جگرم چنگ زدند
کوفیان بر سر هر کوچه مرا سنگ زدند
یا اباعبدالله
جگرم تفتیده دو لبم خشکیده
عوض آب آتش به سرم باریده
بنویسید به یاد عطش رهبر من
با لب تشنه جدا می‌شود از تن سر من
یا اباعبدالله
ای خدا یار کجاست کوی دلدار کجاست
آتش و سنگ کم است چوبۀ دار کجاست
دست من بسته ولی با سر و جان یار توام
فکر بی‌دستی عباس علمدار توام
یا اباعبدالله
عمر من گشت تمام زیر تیغ و لب بام
به تو و زینب تو گویم از دور سلام
نام تو بود به لب تا نفس آخر من
تو بکش دست نوازش به سر دختر من
یا اباعبدالله
زخم من زیب تنم واحسینا سخنم
می‌رود یاد سرت کوچه کوچه بدنم
در همین کوچه که بر خاک مرا غلطانند
کوفیان بر سر نی رأس تو را گردانند
یا اباعبدالله

 

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:0
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران