• دوشنبه 17 اردیبهشت 03


شعری در وصف حضرت مسلم(آقا سفير تو ز غمت داد مي زند)

1191
2

 آقا سفير تو ز غمت داد مي زند
از اوج غصه تکيه به ديوار مي زند
مسلم غريب و بي کس و ياور به کوچه ها
سنگ تورا به سينه غمخوار مي زند
له له لبم براي کمي آب مي زند
دشمن مرا به حال عطش دار مي زند
باغ و بهرو گل، به خدا يک لطيفه است
کوفه به حقّه دم ز طرفدار مي زند
مردي براي دعوت در جشن نيزه ها
در کوچه هاي وادي غم جار مي زند
اينجا ميا که خواهر بي معجرت، حسين
گشتي ميان کوچه و بازار مي زند
اينجا ميا که دختر کوفي به زيورش
طعنه به ياس حيدر کرّار مي زند
اينجا ميا که بي شرفي تازيانه اش
بر بچه هاي زار و عزادار مي زند
دنيا حقير مي شود آنجا که کودکي
سنگي به ني، به رأس علمدار مي زند

 
 

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 18:0
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران