دل اسير غمي عظماست بيا تا برويم / ديده از گريه چو درياست بيا تا برويم
سينه مالامال دردِ غربت و رنج و مَحَن / در دلم آشوب و غوغاست بيا تا برويم
اضطرار و بي شكيبايي و تشويشم ببين / خون جگر زينب(س) كبراست بيا تا برويم
ديدن اين سرزمين بند دلم را پاره كرد / كربلا وادي غمهاست بيا تا برويم
سوزآهي مي رسد حسين(ع) غريب مادر / ناله ي جانسوز زهرا(س)ست بيا تا برويم
بهر استقبال ما اين همه لشگر آمده / بزم قرباني مهياست بيا تا برويم
هر طرف مي نگرم دل نگران مي بينم / نيزه اي رو به روي ماست بيا تا برويم
چشمشان شوراست ومي گويند زماه هاشمي/چقدرخوش قدوبالاست بيا تا برويم
خيره گشته حرمله(لع) سوي عليّ اصغرت(ع)/ حيف اين غنچه ي زيباست بيا تا برويم
تا نبيني عليّ اكبر(ع) ليلايت(س) را / بِسُّيُوفٍ اِربا" اِرباست بيا تا برويم
تا نبيني بدن بي جوشن اِبن الحسن(ع) / توتيا بر خاك صحراست بيا تا برويم
تا نبيني در كنار علقمه از تن جدا / بر زمين دستان سقّاست بيا تا برويم
تا نبيني از سر سر نيزه با چشمان تر / بر سر شش ماهه دعواست بيا تا برويم
تا نبيني بسته بر زنجير و بشكسته جبين / خواهرت اسير اعداست بيا تا برويم
شاعر:حمید رضا گلرخی
- یکشنبه
- 27
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه