ای هلال ماه خون خون جگر آورده ای
سوز دل فریاد جان اشك بصر آورده ای
با قد خم گشته خود بر فراز آسمان
از هلال دختر زهرا خبر آورده ای
بهر عاشورائیان هر سال شوری داشتی
ای عجب امسال شور بیشتر آورده ای
آتش و خاكستر و كعب نی و زخم زبان
از برای عترت خیر البشر آورده ای
بر دل فرزند زهرا تیر داری در كمان
یا برای اصغرش تیر دگر آورده ای
آب می بندی برای عترت خیرالبشر
یا برای دامن طفلان شرر آورده ای
داغ ها بگذاشتی بر قلب مجروح حسین
باز می بینم بر او داغ پسر آورده ای
در كنار علقمه از اشك چشم فاطمه
آب بهر ساقی بیدست و سر آورده ای
ای هلال خون بسوزد اخترانت سر بسر
ابر خون در علقمه بهر قمر آورده ای
ای محرّم وای برتو پیش تیر حرمله
حلق اصغر چشم سقّا را سپر آورده ای
ای مه خون، خون جگر گردی كه برآل علی
جای آب سرد خوناب جگر آورده ای
ای محرّم این تو هستی كه یتیم وحی را
در كنار جسم عریان پدر آورده ای
لب فرو بربند«میثم» كز شرار شعر خود
سوز دل از نخل خود جای ثمر آورده ای
شاعر:غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 27
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه