پایم از بس که دویدم ز پی ات، آبله شد
بس که محنت بکشیدم، ز دلم حوصله شد
قصدم این بود که دور از تو نباشم هرگز
چه توان کرد، که بین من و تو فاصله شد
تا تو بودی پدرا، جای من آغوش تو بود
تا که رفتی ز برم، کار من آه و گله شد
دی عزیز تو و دُردانه مادر بودم
لیکن امروز گُسسته ز هم آن سلسله شد
دشمن آن رحم ندارد که بپرسد از خویش
چه برین کودک آوارۀ بی راحله شد
گاه می افتم و گه می دوم، از پی نگران
که بسی فاصله بین من و این قافله شد
جای عباس در این بادیه خالی است حسان
که چنین آهوی گم گشتۀ زهرا یله شد
شاعر:حبیب الله چابچیان
- سه شنبه
- 29
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه