من نخل شکستۀ حسینم...
من نخل شکستۀ حسینم
در سوگْ نشستۀ حسینم
هم اختر آسمان عصمت
هم ماه خجستۀ حسینم
دریا شده تشنهکامِ اشکم
پیغمبـرخون، امام اشکم
من سورۀ کوثر حسینم همسنگر مادر حسینم
مانند عمو، گرهگشایم
والله! قسم در حسینم
آزاده یتیمــهای صغیــرم
صد قافله دل، بوَد اسیرم
قرآنِ فتاده زیر پایم
هر چند، غریبم، آشنایم
هم لالۀ سرخ باغ خونم
هم یاس بهشت کربلایم
با مصحفِ روی لالهگونم
پیغمبــرِ قتلـگاه خـونم
آیینۀ روی سیّدالناس
سرتا به قدم، صفا و احساس
بوده است همیشه جایگاهم
دامان حسین و دوش عباس
هم بـوده حسیـن، سرفرازم
هم دخت علی، کشیده نازم
ویرانه، اگر چه جای من بود
عالم، همه کربلای من بود
چشم ملک از پی تبرّک
بر آبلههای پای من بود
میبود به جنگ اهل بیداد
در هـر نفسـم، هـزار فریاد
خال لب من، شده است، تبخال
از سوز عطش، زدم پر و بال
نیش سر خارها، به پایم
انداختهاند عکس خلخال
بر من دف و چنگ، گریه میکرد
کعب نـی و سنگ، گریه میکرد
بودم به حسین، سرسپرده
کوه غم او، به دوش برده
هر چند که دختری صغیرم
یک مرد، چو من، کتک نخورده
رخسـار منـوّرم، کبـود است
سر تا سر پیکرم، کبود است
من بودم و قلب داغدیده
من بودم و قامت خمیده
آن شب که اجل، گرفت جانم
من بودم و یک سر بریده
سر را روی سینهام، فشردم
در گـوشۀ این خرابه، مردم
غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 2
- دی
- 1389
- ساعت
- 17:52
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه