شعلههـا بـه مـا نخونده سرزدن
وانکردیم در و، هر چی در زدن
شعلههـا از درِ خونـه رد شـدن
شعلههـا راه بهـارو سـد شدن
اهلِ خونه وقتـی دستِ رد زدن
شعلهها وحشی شدن، لگد زدن
وقتـی سینـۀ گـلا سپـر شدن
شعلهها سرخی میـخِ در شدن
شعلههـا کـه بـیاجازه اومدن
دل اهلِ خونـه رو آتیش زدن
شعلهها بالا کشیدن از درخت
رفتن آشیونـه رو آتیش زدن
شعلهها بهشت و حورو ندیدن
سوختـن آیـۀ نــورو نـدیدن
شعلهها کینه شدن، بـدی شدن
قاتــل گــل محمّــدی شدن
شعلههـا کینـه شده زبونهشون
شعلهها دشنامـه رو زبونشون
وقتی بسته دستهای سبز بهار
شعلههـا بلنـده تازیونهشون
شاعر:؟؟؟
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه