وقتی که آسمان و زمین تار می شود
دست سیاه فتنه پدیدار می شود
یا رب ببین چگونه علمدار لافتی
در حلقۀ طناب گرفتار می شود
هنگام ثبت واقعۀ غربت علی
خون جوهر و قلم نوک مسمار می شود
بر بازویم نوشته که در کوچه شوهرم
با یک غلاف تیغ عزادار می شود
وقتی که می دوم سوی حیدر؛ نفس زدن...
...با سینۀ شکسته چه دشوار می شود
زینب مریز اشک که این تازیانه ها
در کربلا برای تو تکرار می شود
شاعر:علی صالحی
- جمعه
- 2
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:58
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه