از سینه دگر آه شرر بار نکش
برخیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
**
با اشک دلیل اشک مهتاب شدی
هر نیمه ی شب همین که بیتاب شدی
از بس که غذا نمیخوری مادر من
در عرض سه ماه این همه آب شدی
**
ای کاش که درد سینه غوغا نکند
خیلی نفست فاصله پیدا نکند
پهلوی تو را همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
**
امروز یکی دو رنج مبهم داریم
از چیست که ناخواسته ماتم داریم
در بقچه روبرویمان دقت کن
من فکر کنم که یک کفن کم داریم
**
بیتاب حسین آمده تابش بدهی
انگار بنا نیست جوابش بدهی
اصلاً تو خودت بگو دلت می آید
او تشنه شود نباشی آبش بدهی
شاعر:علی زمانیانش
- جمعه
- 2
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:14
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه