فدای گریه ی خونین چشم بیمارت
چه سخت میگذرد لحظه های تبدارت
تمام شهر دعا می کنند جان بدهی
تمام شهر ندارند چشم دیدارت
کسی به خانه ما سرنمی زند دیگر
مگر به نیت سوزاندن دلِ زارت
پدر رسیده و در می زند ولی تنها
چگونه می روی این راه را پیِ یارت
دو دست روی زمین می کشی به جای نگاه
تو می روی و به سر می زند پرستارت
دوباره پهلوی تو درد میکند مادر؟
که سرخ تر شده امشب لباس گل دارت
برای نیم نفس هم نمیشوی آرام
که می دهد ترک کنج سینه آزارت
حسن لطفی
- جمعه
- 2
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه