• دوشنبه 3 دی 03


اشعار شهادت حضرت زهرا(س)،(خورشیدم و زمان غروبم رسیده است)

2807
0

خورشیدم و زمان غروبم رسیده است

ابری سیاه هاله به رویم کشیده است

 

بعداز پدر بلای دو عالم شد ارث من

قسمت به سفره ام غم صد داغ چیده است

 

روز و شب از غریبی و غم گریه می کنم

اشکم به روی گونه سرخم چکیده است

 

هرکس عیادتم برسد آه می کشد

معلوم می شود که ز من دل بریده است

 

شبها ز درد سینه نفس تنگ میشوم

چون پیله درد و غصه تنم را تنیده است

 

پیش علی قیام من از روی غیرت است

ورنه قد مرا غم بی حد خمیده است

 

این سهم روز ختم شه ختم الانبیاست

این مزد و اجر شاه به خاک آرمیده است

 

من آن گلم که پای چهل تن به پشت در

از روی شاخ و برگ تن من دویده است

 

باور نمی کنید؟  قیامت خدا گواست

زیرا که او به عرش فغانم شنیده است

 

باور نمی کنید؟ که محسن بجای شیر

در بین دود ، شعله ی آتش مکیده است

 

گوشی نمانده تا بزنم گوشواره ای

سیلی تمام لاله ی گوشم دریده است

 

 من حیدری شدم وبه این جرم جان دهم

پاره تن پیمبرتان یک شهیده است

 

مجتبی صمدی شهاب

  • جمعه
  • 2
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران